آن باش که هستى
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
گویند شغالى ، چند پر طاوس بر خود بست و سر و روى خویش را آراست و به میان طاوسان در آمد. طاوس ها او را شناختند و با منقار خود بر او زخم ها زدند .
شغال از میان آنان گریخت و به جمع همجنسان خود بازگشت ؛ اما گروه شغالان نیز او را به جمع خود راه ندادند و روى خود را از او بر مى گرداندند .
شغالى نرمخوى و جهاندیده ، نزد شغال خودخواه و فریبکار آمد و گفت :
اگر به آنچه بودى و داشتى ، قناعت مى کردى ، نه منقار طاوسان بر بدنت فرود مى آمد و نه نفرت همجنسان خود را بر مى انگیختى . آن باش که هستى و خویشتن را بهتر و زیباتر و مطبوع تر از آنچه هستى ، نشان مده که به اندازه بود، باید نمود
موفق ودرپناه حق باشید
|